دیگر ادیان

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

Tuesday, August 23, 2011

دیگر ادیان


مساجد آمریکا هر روز بیشتراز دیروز





روز به روز بر تعداد مساجد در آمریکا افزوده می شود. حدود هشتاد درصد از هزار و دویست مسجدی که در حال حاضر در آمریکا فعال هستند در ظرف دوازده سال اخیر ساخته شده اند.
اکثر مساجد آمریکا البته توسط پیروان مذهب وهابی اداره می شوند. وهابیت یک بخش افراط طلب اسلامی هستند که در اغلب شهرهای عربستان سعودی پراکنده هستند. بر اساس برآوردهای مسلمانان ، تا هشتاد درصد مساجد آمریکا تحت تملک و سرپرستی وهابیون اداره می شوند.
این مساجد متعلق به تند روهای اسلامی اغلب اقدام به اعمال قوانین شرعی می کنند، قانونی افراطی که غیر مسلمانان را کافر و خائن می داند. بر اساس باور وهابیون، جهاد و یا حمایت از جهاد گران وظیفه ی هر مسلمانی است. به باور آنان بزرگ ترین پاداش و بهشت برای بمبگذاران انتحاری و شهدا در نظر گرفته شده است. این افراطیون در انتظار روزی هستند که حکومت اسلامی در آمریکا بر پا شود.

Wednesday, December 27, 2006

چه کسی باور می کند؟

این که احمدی نژاد رئیس جمهور ایران هولوکاست کلیمی ها را افسانه می داند خود نشانی از این واقعیت است که اصولا اینان نمی توانند دشمنان خود را تحمل کنند. این حقیقت از آنجا نشآت می گیرد که اینان در کتاب دینی خود به عدم باور دیگران نصیحت شده اند

بی گمان زدن انواع افترا و دروغ به پیروان دیگر ادیان در سرزمین هایی که مسلمانان اولیه عرب به زور شمشیر فتح کردند یکی از متداول ترین حربه های استیلا یافتگان بوده و هست

این که چگونه کلیمیان اروپا در جریان جنگ جهانی دوم به دست هیتلر به کوره های آدم سوزی سپرده شدند و چرایی آن موضوع این نوشتار نیست . اما حقیقت این مساله دردناک ضد بشری چیزی است که باید پذیرفت و برای آن که درس عبرتی برای نژاد پرستان قدرتمند شود باید توسط آزاد اندیشان و طرفداران حقوق بشر بیش از پیش نیز تبلیغ شود
طرف سخن بنده امروز بادولتیان است .به ویژه بخشی از آنان که در سرزمین آریایی ایران به خاطر شرایط یگانه حاکم بر جهان در رأس حاکمیت هستند. من به عنوان یک زرتشتی فرهنگی که با وچود داشتن خانه وزندگی ، شأن و جاه فرهنگی و اجتماعی در میان مردمش و به خصوص در کشور محبوبش مجبور به ترک میهنم شده ام از شما سوالی دارم: مسئول اینهمه مسایل اقتصادی و شوک های فرهنگی یر من و خانواده ام و همه خانواده هایی که چون من راهی جز مهاجرت نیافته اند کیست؟
می دانم که شما خود را مسئول حفظ جان و مال و ناموس و شرف غیر مسلمانان نمی دانید . به خوبی آگاهم که بر اساس دستورات دینی شما حتی مأموریتی دارید تا با تحت فشار گذاردن غیر مسلمانان آنان را مجبور به تغییر دین کرده و در نتیجه نه تنها همه ایرانیان را مسلمان کنید بلکه اسلام را با دست یازیدن به همین شیوه در سراسر عالم انتشار داده و همه مردم کره خاکی را مسلمان کنید
در تاریخ می خوانیم که تعداد ایرانیان مسلمان نشده در قرن هفتم هجری قمری هنوز هم بیش از مسلمان شده های ایرانی بوده است. می دانیم که اعراب در نحستین سده های جملات خونین خود به ایران وکسب پیروزی های مستمر جنگی تعداد زیادی از ایرانیان از آزاده را به اسارت گرفتند و زنو فرزندان آنان را در سرزمین های عربی فروختند. نتیچه آن شد که نژادی به وچود آمد که نه ایرانی بود و نه ترک و نه عرب .فرزندان به وجود آمده از این ایرانیان اسیر در دست اعراب وجشی متأسفانه چند دنگی از خون اعراب را در خود داشتند که همان چند دانگ کم باعث بوجود امدن دیو های وطن فروش و خائن به ایران و ایرانی شد که سر از داستان "دیو دیو" بزرگ علوی به در می کنند
آری امروز هنوز هم ایران و ایرانی دارد ازبیچه های همان اسیران سده های نخستین صدمه می خورد. و باید همین جا اعلام کنم که حدا را شکر تعداد آن حرام زاده ها آنچنان که می پندارید زیاد هم نیست. یا اگر هم زیاد بوده در زمانه ای دور قدرت زاد و ولدشان کم شده و امروزه شاهدیم که تعداد بیشتری از ایرانیان ازده اند و دلشان برای خاک ایران می تپد و خدا را شکر دشمنان ایران و ایرانی در اقلیتی باور نکردنی قرار دارند

Sunday, October 29, 2006

برما چه گذشت؟


قصه زندگی زرتشتیان در ایران هم سر درازی دارد از تحقیر و توهین و ظلم و پریشانی.
اگرچه زرتشتیان در طول تاریخ هه مصائب را تحمل کرده اند تا دین ایرانی را همچون مرواریدی در دستان و یا سینه های چون صدف خود حفظ کنند . اما بهای گزافی بر آن پرداختند
چه دل ها که در این میان شکست و هیچ کس خمی هم برایش به ابرو نیاورد. چه سینه ها که شکافت از زخم بی درمان شمشیر و خنجر مسلمانان سرخ چشم .دلم می سوزد برای آنهمه اشک هایی که ا زدیدگان خونبار خواهران و مادران من جاری شد و هیچ دست آشنایی برای خشک کردنش صورتشان را نوازش نکرد
تجسم آنهمه ستمی که بر پدرانم رفت غرورم را می شکند و آروز می کنم که زمین دهان باز کند و مرا هم چون آنان در خود ببلعد . اما نه ! من قلبی دارم پر از کینه ، اندیشه ای دارم پر شور و دستانی دارم نیرومند
دشمن خونخوار من نمی دانست که من مانده ام برای گرفتن انتقام همه نابکاری هایش
من و تو دست در دست هم با سپاه دانش و نیک اندیشی بر دشمن زبون ایران می تازیم وریشه های بی حیایی و نامردمی که همانا اندیشه های تازیانه است را از کشور اهورایی ایران بیرون می کنیم.
زمان انتقام کشیدن نزدیک است

چند سال پیش دختری به نام آذر بلیوانی در یکی از روستاهای یزد یک دل نه صد دل عاشق پسر همسایه شان می شود که مسلمان بوده. چون قانون اسلام این است که مسلمان نمی تواند با غیر مسلمان ازدواج کند ، دختر و پسر با هم قرار می گذارند که به خانه امام جمه یزد یعنی آیت الله صدوقی بروند.آنها این کار را می کنند . اما آیت الله صدوقی که با دیدن دختر از او خوشش می آید پسرک را از خانه اش اخراج می کند و طوری او را تهدید می کنند که دیگر به سراغ دختر هم نمی رود. اما دختر را برای مدت شش ماه در خانه اش نگه می دارد و به هیچکس اجازه ملاقات با او را نمی دهد. در این مدت خانواده دختر به هر دری زدند از انجمن زرتشتیان تا نماینده زرتشتیان و دادگاه حمایت از خانواده و بیت رهبری و دفتر آیت الله صدوقی و خلاصه هر جا که به فکرشان می رسید. آخر الامر هم با فعالیت نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی مهندس روانی ترتیب دیدار دختر با پدر و مادرش داده می شود. اما دخترک چنان شستشوی مغزی شده بود که می گفت مسلمان شده و پدر و مادرش نجس هستند و اگر پدر و مادرش او را می خواهند باید مسلمان شوند . پدر و مادر بخت برگشته که حاضر بودند به هر کاری دست بزنند تا دخترشان را به آنها برگردانند قبول می کنند که مسلمان شوند . در اینجا دختر که در زمان اسارتش فقط پانزده سال داشت می گوید با مردی مسلمان ازدواج کرده و چهار ماه است که حامله است. پدر و مادر بخت برگشته با شنیدن این موضوع از دختر قطع امید کرده و آمده می شوند تا بقیه عمر را با خاطرات خوب کودکی دخترشان و بدون او به سر کنند. یک نفر دخترک بدبخت را چند ماه پیش دیده بود که افسرده شده و به یک بیمارستان روانی در یزد سپرده شده است
این است انصاف اسلامی

Friday, June 16, 2006

رفتار مسلمانان با زرتشتیان یزد در زمان قاجار


پادشاهان قاجار و سلطنت آنها:
آقا محمد خان قاجار (1781-1797)
فتحعلی شاه قاجار (1797-1834)
محمد شاه قاجار (1834-1848)
ناصر الدین شاه قاجار (1848-1896)
مظفرالدین شاه قاجار (1896-1907)
محمد علی شاه قاجار (1907-1909)
احمد شاه قاجار (1909-1925)
یکی از میشیونر های مسیحی بعد از اینکه پنج سال در ایران زندگی کرده است در مورد مشاهدات خود پیرامون وضعیت زرتشتیان در ایران چنین نوشته است:

تا سال 1895 هیچ پارسی (زرتشتی) حق نداشت چتر حمل کند. حتی زمانی که من در یزد بودم آنها نمیتوانستند در داخل شهر چتری حمل کنند. تا سال 1895 ممنوعیت شدیدی برای استفاده از عینک و عدسی های چشمی وجود داشت، تا سال 1885 آنها اجازه نداشتند که حلقه ای به خود بیاویزند، کمربند های آنان ساخته شده از کرباس خالص بود، اما بعد از 1885 هر چیز سفیدی مجاز بود.
تا سال 1896 پارسی ها باید عمامه های خود را بجای تا کردن، گره میزدند. تا سال 1898 تنها میتوانستند قبا یا لباس قهوه ای، خاکستری و زرد بپوشند، اما بعد از آن پوشیدن تمام رنگ ها به غیر از آبی و سیاه، قرمز روشن و سبز جایز بود. تا حدود سال 1880 پارسی ها باید کفشهایی به شدت بد ریخت را که تا مچ پایشان را فرا میگرفت میپوشیدند. تا 1885 آنها باید کلاه پاره ای را به سر میکردند. تا سال 1880 آنها باید شلوارهای گشاد کوتاهى که نزديک زانو جمع شده باشد را بجای شلوارهایی که تا قوزک پا را میپوشانند میپوشیدند. تا سال 1891 زرتشتیان باید فقط در شهر ها راه میرفتند (حق استفاده از درشکه و حیوانات را نداشتند) و حتی اگر در بیابان مسلمان پیاده با هر مقامی را میدیدند باید از مرکب خود پیاده شده و آنرا به شخص مسلمان میدادند. در زمانی که من در یزد بودم آنها حق داشتند که در بیابان سوار مرکب بشوند، آنها تنها مجبور بودند وقتی مسلمان بالا رتبه ای را در بیابان میبینند مرکب خود را به او بدهند. محدودیت های متعدد دیگری در لباس پوشیدن برای آنها وجود داشت که یاد آوری آنها تکان دهنده است.
بعد خانه پارسی ها و یهودیان، با دیوارهایی که اطراف خانه کشیده میشد باید آنقدر کوتاه میبود که مسلمانان بتوانند با دراز کردن دستانشان به بام خانه دست بزنند، اما آنها اجازه داشتند خانه شان را با کندن زمین در زیر زمین درست کنند. تا حدود سال 1860 پارسی ها نمیتوانستند به تجارت بپردازند. آنها باید مالهای خود را در کمدها و صندوقچه های خانه هایشان پنهان میکردند، و در خفا آنها را میفروختند. آنها اکنون میتوانند در کاروانسرا ها و مسافرخانه ها تجارت کنند اما حق ندارند در بازار باشند، همچنین حق ندارند کتان و یا پارچه بفروشند. تا سال 1870 آنها حق نداشتند برای فرزندانشان مدرسه و مکتبی داشته باشند.
مقدار مالیت جزیه برای هر یک از کفار، با توجه به ثروتشان متفاوت بود، اما هیچگاه کمتر از دو تومان (ده هزار دینار) نبود. یک تومان در حال حاضر سه شیلینگ و هشت پنس است، اما در گذشته بیش از اینها بود. حتی الان که پول اینقدر ارزش خود را از دست داده است، این پول یک کارگر است که ده روز کارمزد یک کارگر است. پول باید در آن واحد و بلافاصله بعد از اینکه فراش میرسید به او پرداخت میشد. فراش آزاد بود که در هنگام گرفتن مالیات هرکاری دلش میخواهد انجام دهد. مرد پارسی حتی حق نداشت به خانه اش برود تا پول را بیاورد، بلکه تا هنگامی که پول را بیاورد او را کتک میزدند. در حدود 1865 یک فراش که میخواست مالیات را بگیرد مردی را به سگی بست و ضربتی بر هر کدام وارد آورد.
حدود سال 1891 یک مجتهد تاجری زرتشتی را یافت که جورابی سفید را در یکی از میادین عمومی شهر پوشیده بود.او دستور داد که مرد را کتک بزنند و جورابهایش را در بیاورند. در حدود 1860 مردی هفتاد ساله در حالی که شلواری از کرباسی سفید به تن داشت به بازار رفت، آنها او را به شدت کتک زدند، شلوارش را در آوردند و او را در حالی که شلوارش را زیر بغل داشت مجبور کردند که به خانه اش فرستادند، برخی از پارسی ها مجبور بودند روی یک پایشان در منزل مجتهد بایستند تا اینکه مجتهد قبول کند که آنها را محکوم به پرداخت مقدار قابل توجهی پول بکند.
نقل شده از کتاب Politically incorrect guide to Islam, by Robert Spencer, Regnery Publishing, Inc, 2005, P166-169
در کتاب
Napier Malcom, Five Years in a Persian Town (New York: E.P.Dutton, 1905), 40-50.

Tuesday, May 09, 2006

زندگی از دست رفته

اندر قصه زندگی زرتشتیان در ایران پیش و پس اسلام
در کلاس های درس دانشگاهی که مرسوم است در باره دانش و علوم روز صحبت شود
زمانی که استادی آخوند به کلاس وارد می شود تن هر دانشجوی غیر مسلمانی می لرزد. همه می دانند که یکی از وظایف جور واجور هر آخوندی تبلیغ کردن بر علیه غیر مسلمانان و وادار کردن این بی پناهان به مسلمان شدن است. یکی از راه های این کار فجیع بد وبیراه گفتن به اصول و پایه های اندیشه ای ادیان دیگر است

در زمانه ای که از آغاز چیرگی الاعراب بر ایران آغاز شد، زرتشتیان با خفت و خواری در خاک آباء و اجدادی خود زندگی کردند و دم بر نیاوردند.
هر ساله یهودیان به خاطر سالگرد هولوکاستی که توسط هیتلر بر آنان رفته است دست به برپایی تظاهراتی در سرتاسر دنیا می زنند.
ارمنی ها هم دست کمی از یهودیان ندارند. اینان نیز هر ساله در دوم آوریل تظاهرات دامنه داری را در خیابان های تهران بر پا می کنند و کشتار وسیع ارمنی ها به دست دولت فاشیستی ترکیه را محکوم می کنندو تب این تظاهرات آنقدر بالا ست که هرساله کار ارمنی های همیشه آرام در این روز به خشونت هم می کشد . البته که اینها حق دارند و باید هم چنان باشند.
سالیان درازی از آن دوران نمی گذرد که بنای معابد تازه برای زرتشتیان ممنوع بود و نیز به آنها اجازه نمی دادند. اگر چه هنوز هم چنین قانونی در ایران اسلامی حکم فرماست که البته شکل و شمایل آن تغییر کرده.
بعضی اوقات بعضی از دوستان می گویند ما نمی فهمیم شما زرتشتی ها چرا با دیگران نمی جوشید؟ پاسخ معلوم است. اینقدر توی سر مان زده اند که در عین حال که همه حواسمان به پس گردنی های میر غضبان تاریخ است ، نمی توانیم حتا به دوستی بهترین دوستانمان هم اطمینان کنیم .
در خبرها آمده است که خانم "دیان علایی" نماینده جامعه بین الملل بهایی در سازمان ملل با اشاره به نقش نشریات راست از جمله کیهان در برآشفتن جامعه بهایی ایران خواستار توجه ویژه محافل حقوق بشری به وضعیت این گروه از ایرانیان شده است.
وی همچنین یکی از دلایل این برآشفتن و اعتراض را انتشار مطالب اشتباه در باره بهاییت اعلام کرده اند و گفته اند آنها بوسیله این مطالب ، تصویر بدی درباره بهاییان و کارهای آنان ترسیم کرده اندکه می تواند موجب نفرت جامعه نسبت به بهاییان شود و از آنجا که بهاییان ایران هیچ امکانی برای پاسخگویی به این مقاله ها و برنامه ندارند ، این تبلیغات می تواند تأثیر بدی در جامعه بگذارد.
با ذکر این موضوع که تمامی مطالب عنوان شده از سوی خانم دیان می تواند درست باشد و مسلم است که آزار و اذیت بر جامعه بهاییان ایران از نخستین روزهای انقلاب اسلامی آغاز شد و تا کنون نیز ادامه داشته است و بر جوامع حقوق بشری است که این موضوعات را رسیدگی کنند ، لازم است اضافه کنم که این آزار و اذیت ها بر جامعه همیشه مظلوم زرتشتیان ایران نه از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده و نه قرار است به این زودی ها خاتمه یابد.
در طول هزار و چهارصد سال گذشته و بلافاصله پس از پیروزی پارتیزان های عرب در مرزهای گسترده ایران ساسانی بر اثر استبدادی دینی که با روی کار آمدن حکومت تازیان بر سراسر ایران چیرگی یافت ، در ضمن پایمال شدن تمام حقوق انسانی ایرانیان زرتشتی و یا تازه مسلمان شده برای مدت دو قرن چنان بر سر این ملت آمد که حتا فارسی حرف زدن از یادشان رفت و کم کم تبدیل شدند به اٌمت اسلامی و دیگر ملت ایرانی نبودند .
از سوی دیگر تبلیغات وسیعی بر علیه دین قدیم آغاز شد و ایرانیان اسیر در دستان دژخیمان حکومت استبداد دینی باورشان شد که پدربزرگهاشان آتش پرست بوده و آنان شانس آورده اند که دین اسلام به آنان اعطا شده است. به این ترتیب آخوندهایی که از همان آغاز دوران سیاه دویست ساله ظلم و ستم ، در جهت حفظ و بقای حکومت دینی تاریان بر ایران تعلیم یافته بودند هر روز بر منبرهایی که برایشان دست و پا شده بود، در کنار فتوای کشتار غیر مسلمانان ، زرتشتیان را آتش پرست و ناپاک خواندند و بر همه مردم به دروغ تاریخی خواندند که همه ساختگی بود و ساخته پرداخته اندیشه های کاملا سیاسی حاکمان تازی .
و این مردم ایران بودند که با ساده اندیشی همه را باور می کردند.
اما این مردم بیچاره و بی پناه زرتشتی می بایست با هر وسیله ای از دام این اسوه های بیداد و ظلم نجات یابند و خود را از فراخنای تاریخی ساختگی به آینده ای که امروز ما در آن زندگی می کنیم نزدیک تر کنند.
اگر نبود آنهمه ایمان و ارادت به موبدان و خاندان ایثارگر و پر محبت موبد زادگان زرتشتی و سر سپردگی به آنان شاید این مردم هم حرف های تازه را باور می کردند . البته این اتفاق هم گاه و بیگاه اما مدام و مستمر می افتاد و عده ای باز دوباره به همان دامی می افتادند که پیش از آن خویشاوندانشان افتاده بودند. اما هر چه بود بهتر از آن همه فشار های مالی شامل مالیات و جزیه بود که بر دوش همه شان سنگینی می کرد .
فشار ها هر روز بیشتر می شد. از دامنه آن کم که نمی شد هیچ هر روز هم بر حجم تبلغات منفی بر علیه دین قدیم افزوده می شد . هر چه پیش تر می رفت و هر چه مردم احساس می کردند که کلاه رفته بر سرشان گشاد تر از آنی است که می اندیشیدند، بر شدت حملات افزوده می شد . کارها به همین منوال پیش رفت و در هر زمانه ای نیز به همین منوال ادامه می یافت. و این گونه فشارها تبدیل به عکس العملی تاریخی و همیشگی شد در برابر تمایل روز افزون ایرانیان مسلمان شده به برگشت به دین گذشته و از دست رفته .
در این میان اما قوم بی پناه زرتشتیان ایرانی فراموش شده بود . نه سازمان مللی وجود داشت و نه نماینده ای از حقوق بشر تا بر فشارهایی که بر این قوم اسیر وارد می شد اشراف داشته باشد. گاه و بی گاه تب برگشت به دین اهورایی بالا می گرفت و در نتیجه هر روز مرتب بر گرده زرتشتیان فشار بیشتری وارد می آورد و بیشتر و بیشتر آن را در هم می شکست . بر اثر این فشار های دائمی بود که بسیاری از زرتشتیان بالاخره تحمل از دست می ادند و به دامان اسلام پناه می بردند .
اما تکرار این بازتاب های اجباری باعث شد که زرتشتیان را در برابر تمایلات مسلمان شده ها برای بازگشت به دین اجدادی شرطی کند و از آن زمان بود که ندای نه! به پشیمانان بلند شد.زرتشتیانی که نمی خواستند بیشتر از آن شاهد فشارها و عذاب های تزایدی باشند اجباراَ به درخواست و خواهش پشیمانان نه! گفتند و همین امر باعث شد که مدتی بر تعداد فشار های مستقیم بر آنان افزوده نشود.
آنقدر مظالم رفته بر زرتشتیان زیاد و بیش از اندازه بود که دیگر هیچ زرتشتی برایش مهم نبود اگر تبلیغات برعلیه باورهایش به شدت در جامعه نقل مجالس باشد و هر روز هم او را نجس بدانند . همان که می توانست در شهر رفت و آمد کند و نان و آبی برای زن و بچه اش ببرد و کمی خیالش راحت باشد که زن و دخترش را به زور از خانه نمی ربایند به اجبار به عقد مردی مسلمان درش نمی آورند .
حواس من اما پیش آن دختر زرتشتی دانشجویی است که در کلاس درس آخوندی نشسته که خود را استاد هم می نامد:
«زرتشت و اوستاو هر آنچه به نام اوستا نامیده می شود همگی دروغ های تاریخ است . اصلا چیزی به این اسم وجود نداشته و همه را یهودیان و اسرائیلیان ساخته اند[1]
پیش خودم فکر می کنم چگونه این دختر دانشجوی هیجده-نوزده ساله می تواند پاسخ درستی به این آخوند بدهد؟ مهم تر از آن تجسم می کنم بعد از پایان این کلاس همکلاسی های وی چه طرز نگاهی را حواله این دختر دانشجوی زرتشتی می کنند؟ همینطور که خانم ديان علايي، عنوان کرده اند ما زرتشتیان هم باید اعلام کنیم که این حرف ها باعث بدبینی و حتا نفرت دانشجویان به دین ایرانی و در این میان شخص دانشجوی مورد نظر ما می شود.
چه می توان کرد؟ آیا وسیله پاسخگویی برای ما زرتشتیان آماده است؟



[1]- کتاب پلی بر گذشته نوشته ناصر پور پیرار –چاپ کوثر- تیراژ 3300- خرداد 1380

Thursday, April 13, 2006

هولوکاست زرتشتیان

ZARATHUSHTIES OF IRAN
IN THE 18 AND 1900’s

Fariborz Rahnamoon
(First Published in the newsletter of ZCC –Vancouver)
Today we should not sit back and allow our fellow Zarathushties to be treated as
second-class citizens.
It is TIME FOR ACTION

We have received a letter and some references from one of our readers in Farsi, which has drawn our attention to the plight of the Zarathushties in Iran during the early 1900’s. He sights an example how Zarathushti children born in Tehran in the 1930's and after were prevented from learning Dari language. The reason was that leaders like Arbab Kaikhosrow Sharokh thought that children who spoke Dari language had a distinct accent when they spoke the Persian language. This accent caused the recognition of Zarathushti children in schools who then got beaten up by the Muslims, for being a Zarathushti.
He quotes from a recently published biography of Mirza Soroush Lorasb, in Farsi, of how Soroush Lorasb, Rostam Ardeshiri Ghostasbi and Burzoo Shahpour were force to quit the government technical school because they were Zarathushties and as such without a religion. Luckily for them, by then in Tehran, there was a school by the name of Alborz, run by the Americans and they got admitted to that school.
Another reference is made to a book written by Ardeshir Zaareh, which sites an incident where some Zarathushties of Yazd had written a letter complaining to the King - Nasser-0-Din Shah. When the Governor of Yazd comes to know of it, he calls the Mobeds and this is what he says. " You bastards have broken the rule. How has this person learned to write and dared to complain to the Shah? Is it not our rule that only the children of you Mobeds can learn to read and write and that too only in Zand and Avesta not Farsi."
Another book referred to has reproduced a letter from Arbab Jamshid Soroushian. Which we summarize here below.
" May his soul rest in peace, Manecjee Limjee Hoshang a Parse who during the reign of Sultan Nasser -O -Din Shah Ghajar came to Iran to negotiate the exemption of the Zarathushties from paying Jaziyeh. A tax levied on non Muslims which was so high that could never be paid in full and the Zarathushties were always at the mercy of the rulers and tax collectors."
Manecjee Limjee in his report in 1854 to the Zarathushties of India, whom he represented, writes that in Iran there were only 7711 Zarathushties left. Of whom 6657 lived in Yazd, 932 in Kerman, 100 in Tehran and 21 in Shiraz.
Mr. Carporter an English traveler who had visited Iran in 1818 writes about the Zarathushties as people who in spite of all the harassment and difficulties are steadfast in their religious belief. They have nowhere to look for help and know no place to go where they would be free. They have made the desert their home and live with all the hardship that comes with it, just to preserve their religion in their ancient country. During the onslaught of conversion to Islam some had taken to the mountain and others had fled to the bordering lands of India but these that made the desert their home believed in both their country and their religion. There are about four to five thousand of these people in the deserts of Yazd they are very capable farmers who have made the desert green behind circular walls they call "Baug" (gardens). They are also very good artesian and are self sufficient in their needs. They do not depend on any outside help to survive.
Another Iranist from France, a lady named Manan, who published her work in 1897 writes about the Zarathushties that, - in 1720 when Mahmood the Afghan king attacked Kerman, the city was well fortified but there was a place called Ghabr Abad outside the fortification, where the Zarathushties lived because they were forbidden from living within the fortification. The Afghan King Mahmood wiped out the whole Zarathusti population except for a handful who managed to hide in the flat desert. She further writes that in 1722 the Persian Safavi king Sultan Hossein had signed a proclamation that all Zarathushties in Esfahan should either be converted or killed. Some of those Zarathushties fled to Yazd and others managed, by way of sea, to go to India.
Mary Boyce writes "the Zarathushties still lived in millions in Iran in the 10th century. During the ninth century they had been able to bring about a renaissance in literature and science in Islamic Iran. Many Zarathushti religious books were also written during this century, which form a great part of religious studies today. In Khorasan and Northern Iran Zarathushties stilled lived upto the sixteenth century but with the attack of the Moguls - Taimur Lang and Changis Khan we loose trace of them. "
Taimur Lang is known to have built towers with human skulls in every city of Northern Iran that he conquered. There is also a story of how Taimur destroys a whole population of some brave people in the mountains of Shiraz, who were feared by the rulers and the people of Shiraz. They had dared to attach even his caravan. Taimur’s initial attack on them fails. Historians write that it looked like every branch of the tree was alive and showered arrows on the Mogul army. Taimur lost nearly all his men and so vowed to avenge this defeat. He shortly returned with gunpowder from china and so was able to blasts his way thru the narrow pass in the mountain. He finds among the solders fighting against the Mogul army, were ladies with something tied on their back. One of whom manages to fight her way close enough to attack Taimur himself but Taimur was quick and beheads the lady. He then out of curiosity inspects the sack on her back and finds a baby in it. In the mountain he finds a fire temple and some mobeds and then learns that these people were Zarathusties. May their souls rest in peace. It is appropriate here for us to say an "Ashem Vohu and Yatha Ahu " in the memory of these brave souls.
Yazd and Kerman are situated on the borders of the desert and were comparatively safe places to take refuge, although a difficult place to survive. The difficulties of the desert made the Zarathusties that settled here industries, hard working and determined. In spite of the difficulties they preserved their religion and never thought of exchanging it for the luxury of being a Muslim. The seclusion of these people from the outside world helped in the perseverance of their customs and beliefs in its original form. The Dari language helped them a lot in that it was not understood by other than Zarathushties and it was never written, making it difficult for an outsider to try and learn it.
These Zarathushties had learned to be self-sufficient and were in a way independent from the Muslim people and the rulers. So in order to harass the Zarathushties other means were envisaged. We learn about these tactics from "Napier Malcolm" who lived in Yazd for five years and has recorded them in his book "Five years in an Iranian city - Yazd". He says in 1895 when he lived in Yazd the Zarathushties were not allowed to wear eyeglasses or to use an umbrella or wear a ring on their fingers. They were not allowed to wear a belt unless it was made out of brown or khaki coloured cloth. They were not allowed to wear socks and their shoes had to be torn. Their trousers had to be short little lower then their knees. They were not allowed to wear a hat or cap and if they ever did wear, it had to be a torn one. They were not allowed to ride on the back of a donkey in front of a Muslim and the height of their houses had to be lower than that of the Muslim’s. The door of their house had to be a single hinged small door. They were not allowed to trade or do business in any form. The Zarathushti children were not allowed to go to school till 1870.
He further writes that the Jazieh tax collectors had the full power to use all and any means they thought fit to collect the full amount of the Jazieh. He reports an incident where a Zarathushti and a dog were tied to two ends of the same rope and beaten in turns. In Islam dog is considered an untouchable animal. At times the male members of the Zarathushti households were beaten to death for not being able to pay the Jaziyeh in full.
The people that once ruled over the ancient civilized world and ruled so benevolently that they were considered saviours, had been reduced to such a stage of annulment is not a matter to pity and lament about but something to study and learn a lesson from.
Today we should not sit back and allow our fellow Zarathushties to be treated as second-class citizens. It is TIME FOR ACTION.

Wednesday, April 05, 2006

مواظب این افکار پلید باشید

یکی از نویسندگانی که به تازگی با پشتیبانی دولت جمهوری اسلامی دست به انتشار مطالب توهین آمیزی در باره تاریخ و دین ایران زده است این بار طی سخنرانی پر تنشی در دانشگاه زنجان اظهار داشت تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست
این گزارش البته توسط خبرنگاران طرفدار وی تهیه شده و قصد ما از انتشار آن در این بلاگ آگاهی شما از وجود چنین افکار خبیثی در ایران است
اگرچه گزارشگر این خبرچنین نویسنده ایران ستیزی را نام آشنا و مشهور معرفی می کند اما برعکس باید گفت : به قدری سخنان این پدیده که تا چند سال پیش از چهره های سرشناس حزب توده بوده است ، بی اساس و پایه است که هیچ اندیشمند و مورخی به او جواب نداده و در حقیقت او را همانگونه که هست دست کم گرفته اند
--------------------------------------------
سالن خالی از جمعیت نشان دهنده
تعداد اندک طرفدارن نظریه های بی پایه و اساس اینگونه ایران ستیزان است
------------------------------------------
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه توهین به هر یک از پیامبران شناخته شده در ایران ممنوع است و به قول خودشان سب النبی محسوب می شود. اما این چهره ایران ستیز سال هاست که بر اصل دین زرتشتی و پیامبر گرامی آن اشو زرتشت می تازد و هیچ قانونی نیز در صدد محدود کردن او برنمی آید.
من خود در نمایشگاه مطبوعات سال 1384 این مساله را با رئیس قوه قضاییه که می گفتند عراقی الاصل است در میان گذاشتم اما پاسخ او این بود که شما اگر از وی شکایت کنید ما اقدام خواهیم کرد.
معلوم نیست در باره مواد دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی هم حتما کسی باید شکایت کند ؟ یا آنها به طور معمول کسی را که کوچک ترین توهینی به پیامبر اسلام و یا اعتقاداتشان بکند به شدیدترین صورت تنبیه می کنند؟
و اما اصل گزارش را بخوانید
ناصر پور پیرار به عنوان یکی از فارس زبانان و مورخین دگر اندیش تاریخ باستان ایران چهره ای شناخته شده است.سلسله کتابهای او تحت عنوان کلی «تاملی در بنیان تاریخ ایران؛ دوازده قرن سکوت» موجب بروز مباحثات و مناقشات شدیدی در میان مورخین موافق و مخالف وی شده است.
موافقین او معتقدند که به دلیل این قبیل روشنگریهای، پور پیرار دچار انواعی از حملات رسمی و غیر رسمی شده است.دو جلد از کتابهای اخیر وی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ممنوع النشر شده و خود او نیز جهت پاسخ گویی به تحقیقات منتشر شده تاریخی اش راهی بازداشت گاه گردیده است!
روز سه شنبه 29/9/84 ، ناصرپورپیرار به دعوت جمعیت اسلامی دانشجویان تورک دانشگاه زنجان در ساعت 17 جهت سخنرانی در سمیناری باعنوان «تاملي بر تاريخ نگاري ايران»، وارد آمفی تئاتر مملو از جمعیت تالار«سهره وئردی» - در این جا دقت کنید که سهرودی را به این صورت نوشته اند- دانشگاه زنجان شد.
نخست حسن حسینعلی بعنوان یکی از دانشجویان رشته تاریخ به معرفی آثار و نظرات پور پیرار پرداخت و اورا فردی دانست که به رغم مخالفتهای شدید صاحبان زرو زور و تزویربا شجاعتی که واجد پشتوانه های قوی علمی است از اندیشه و تحقیقات نوین خود در خصوص تاریخ باستان ایران دفاع می کند.
سپسی ناصر پور پیرار در میان تشویقهای وسیع حضار در پشت تریبون قرار گرفت.
پور پیرار اظهار داشت:«امشب سینمایی از بخش تاریخ شرق میانه و کهن را از طریق کمک گرفتن از تصاویر بیان خواهم کرد و بخش پنهان مانده تاریخ این منطقه وسیع و تمدن ساز را با زدودن غبارهای 2500 ساله آن شرح خواهم داد.اساسا تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست. بلکه این تاریخ عبارت است از مجموعه ای از تالیفات و حکایات مورخین روس،آلمانی،انگلیسی و ایتالیائی. اگر هم مورخین ایرانی در این خصوص مطالبی نوشته اند درکل اقدامی جز تبعیت، تدوین، بیان و انعکاس مطالب مورخان خارجی کار دیگری نکرده اندبه این ترتیب تاریخی که به دست بیگانگان نوشته شده برای شاگردان ایرانی آنها مورد پذیرش قرار گرفته و وارد کتب درسی و مراسم ملی ما شده است.»
پور پیرار با اشاره به اینکه اکثریت مطلق این تاریخ نویسان یهودی بوده اند و همه آنها بدون تفاوت خاصی مطالب همدیگر را مورد تایید قرار داه اند می پرسد:« از چه روی تاریخ ایران برای این مورخان تا این حد جذاب بوده و به چه دلیل در خصوص تاریخ 2500 سال قبل این فلات ،چنین اتفاق نظری جود دارد در حالیکه حتی در خصوص حوادث جنگ جهانی دوم که در همین 70 سال گذشته بوقوع پیوسته هرگز نمی توانیم شاهد چنین اجماع نظری باشیم؟!»
با درخواست پور پیرار مجموعه بسیار نفیس و منحصر بفردی از آثار سفالی ، سنگی و فلزی مکشوفه در فلات ایران به نمایش گذاشته شد که قدمت آنها به چند هزار سال قبل از حضور هخامنشیان در ایران می رسید و نشانگر حیات و بالندگی تمدنهای عموما ناشناخته ای در چهار گوشه فلات ایران می کرد.
او اظهار داشت: «شرق میانه کهن، مادر تمدن بشری است ومهد تمدنهایی است که سراغ انها را می توان ازهفت هزار سال پیش در گستره وسیعی از مصر تا شرق فلات ایران گرفت. »
پورپیرارمعتقد است:« شرق میانه کهن کلید تمدن امروز بشری است چراکه تمدنهای دیرین این سرزمین شامل تجمعات پیشرفته،سیستمهای مترقی ابیاری، خدایان متعدد و افسانه های جذاب، معابد زیبا، سفالهای هنرمندانه، صنعت ریخته گری و همچنین تقنین نخستین قوانبن بشری بوده است.حتی انسان بابلی جهت رصد آسمان اقدام به ساختن برج عظیم بابل می کند که خود مقدمه ای برای پیشرفتهای فضایی امروز است.اما به رغم وجود این همه عظمت و شکوه در تاریخ هفت هزار ساله اقوام ایران، کمترسازمان و موسسه دولتی ای مایل است تا اقدام به تحقیق و تفحص در این وسعت کهن و پنهان کند.در مقابل همین نهادها با برق انداختن سنگهای تخت جمشید فقط می کوشند تا تاریخ این مملکت کهن را به کوروش و داریوش برگردانند.»
پور پیرار اظهار داشت: « مثلا در مورد تمدنی که از جیرفت سر بر آورده است تا دو سال تمام ، دست سارقان ویاغیان در سرقت و یغمای آثار نفیس این منطقه باز گذاشته شده بود و سازمان میراث فرهنگی کوچکترین توجهی به گزارشهای مسئولین دلسوز نمی کرد!»
او افزود: «برای من ثابت شده است که این سازمان عریض و طویل هیچ علاقه ای به تاریخ و فرهنگ قبل هخامنشی ندارد.اینها فقط خود را خدمتگزار تاریخ هخامنشی می دانند!»
پس از نماشی اشکال و تصاویر آثار تاریخی ، پور پیرار اظهار داشت : «همه این قبیل اثارنفیس تمدنی بشر شرق میانه، کوتاه زمانی پس از به قدرت رسیدن هخامنشیان از صفحه تاریخ گم می شود بنوعی که پس از 1200 سال اثار تمدنی مکشوفه در همین منطقه بسیار ابتدائی است و نشان دهنده ضعف شدید علمی ،هنری و مدنی اقوام سازنده ان می باشد!»
او می پرسد چه شده است که ناگهان پس ازگذشت 1200 سال از حکومت هخامنشیان اقوام فلات ایران به رغم سیر محتوم تکاملی دچار چنین نزول دهشتناکی شده اند؟!
پور پیرار با تکیه بر همین نکته اعلام داشت که وقوع یک حادثه عظیم و بسیار مهلک سبب اهلاک و قهقرای تمدنی در فلات این سرزمین شده است.
او با بازخوانی آیات معینی از کتاب مقدس تورات به حادثه ای تحت عنوان«پوریم» اشاره می کند و ازقول قوم یهود می گوید:مطلع شدیم که مردم منطقه شرق میانه تصمیم به نابودی یهودیان گرفته اند.پس ما پیشدستی کردیم وبا کمک هخامنشیان دشمنان خود را در سیزدهم ماه اداراز بین بردیم و 77 هزار تن از آنها را هلاک کردیم!
پور پیرار با این پرسش بحث خود را آغاز می کند که چرا وقتی مورخان غربی از طوفان نوح و ساختن کشتی نوح به تفصیل سخن می گویند در قبال حادثه پوریم سکوت اختیار کرده اند و حتی در دائره المعارفها نیز در مورد این ماده سخنی به میان نیامده است؟!
او افزود: « سندی از دوران هخامنشان تحت عنوان کتیبه بیستون در دست است که در آن سنگ نوشته، شرح مقاومتهای ملل تحت ستم هخامنشیان علیه داریوش ثبت شده است.در این کتیبه از قیامهای سراسری و مستمری سخن گفته می شود که همزمان با امدن داریوش در سراسر قلمروی هخامنشیان بوقوع پیوسته و هخامنشیان نیز جهت خاموشی شورشها به شدیدیترین سرکوبها و قتل عامها متوسل شده اند.
پور پیرا معتقد است این نبرد جمعی علیه داریوش خودجوش نیست و به نوعی تحت کنترل یک سازمان مرکزی ضد هخامنشی قرار دارد و این سازمان به دلیل همپیمانی یهودیان با جلادان هخامنشی خواهان نابودی دشمنان خویش می باشد.
پور پیرار معتقد است :«بعد از فاجعه پوریم منطقه به قدری خالی از سکنه شده که بشر برای 1200 سال در شرق میانه قادر به تولید یک سنجاق سر نیز نشده است.اما به رغم این مسائل برخی از مورخان از یافته شدن اثار ساسانی خبر می دهند.مطابق ادعای این مورخان ،بشقابها و کوزه های یافته شده مربوط به مناطق اورال،ایتالیا و بلغارستان است.توجه کنید که همه آین اثار در خارج از فلات ایران امروز یافته شده است.می پرسیم این اثار چگونه خود را به ان نواحی دوردست رسانده اند؟! در مورد منطقه اورال می گویند که ایرانیها در دوران ساسانی به پوست خرس علاقه داشتند لذا در مبادلات پایاپای ، بشقاب ساسانی می دادند و پوست خرس اورالی می گرفتند!»
پور پیرار می پرسد : «پس از چه روی تاکنون در درون فلات ایران، بعنوان مرکز اصلی این تولیدات فرضی، هیچ اثری یافت نشده است؟!»
او همچنین می گوید: « توجه داشته باشید که برخی از اثار مکشوفه منسوب به دوران ساسانی به حدی تازه و صیقلی است که مورخ در نگاه اول به جعلی بودن انها پی میبرد!»
پور پیرار از بشقابی سخن می گوید که منسوب به یزگرد سوم ساسانی است.
او می گوید: « به دلیل تشابه تاج نقش اسب سوار موجود در این بشقاب با نقوش سکه های ادعایی دوران یزد گرد، انرا ساسانی و مربوط به یزد گرد سوم می دانند.»او می پرسد: « اما چرا ان سکه ها ساسانی دانسته شده اند؟ در جواب می گوید: «همین مورخان به دلیل تشابه نقوش این سکه ها به ان بشقاب آنرا ساسانی می دانند!»
وی با به سخره گرفتن وجود چنین تسلسل باطلی در استدلالات تاریخی این توجیهات را تلاشی برای تاریخ سازی جهت ملل و اقوام ایران می داند.
او بار دیگر به کتیبه بیستون اشاره می کند و نام برخی از اقوام مندرج در آن کیتبه را می خواند.اقوامی همچون اووجه، مودرای، سه ته گوشه، رخج،...که در حال حاضر تنها و تنها یک نام از آنهابر روی سنگ نوشته مذکور باقی مانده است و دیگر هیچ!
او می گوید:« همه این اقوام در فاجعه پوریم به دست هخامنشیان و یاوران انها کشته شده اند. به همین دلیل است که در ایران امروز هر جا کاویده می شود تمدن نابود شده ای از دل خاک سر بر می اورد.تمدنی که ثروتهای ان رها شده است!»
او مجددا می پرسد:« اگر سبب این اتفاقات مهلک یک حادثه طبیعی است چرا بازماندگان برای بازیافت این ثروتها همچون همیشه باز نگشته اند؟!»
او به اکتشافات اقای نگهبان در حوزه تمدن مارلیک اشاره می کند و از اشیائ بسیار نفیس و رها شده ای در عمق نیم متری زمین خبر می دهد که تنها به دلیل گذر زمان با خاک و شن پوشیده شده است.چرا هیچ کس به رغم اینکه این اشیای بسیار بسیار نفیس سالهای سال برروی زمین قابل مشاهده بوده اند جهت تصاحب انها اقدام نکرده است؟!
پور پیرار می گوید: «جواب این سئوال مرگ همه انسانها و اقوام ان روز ایران است!
پس مورخان جهت پر کردن این شکاف عظیم تمدنی اقدام به جعل اوستا و مانی و مزدک کرده اند.من معتقدم همه کیتبه های واقع در جنوب ایران جعلی است و از صد سال پیش توسط برخی از مراکز غربی و از جمله دانشگاه شیکاگو در نقش رجب و نقش رستم کنده شده اند.»
او معتقد است که پس از فاجعه هستی سوز پوریم تا طلوع اسلام بخش بزرگی از فلات ایران فاقد شواهد تمدنی است.پور پیرار مدعی است: «حتی با طلوع اسلام اسامی اشخاص و اماکن مجدد وضع می شوند.»
او می گوید هر اسمی در هر زبانی معنایی دارد.مثلا بویوک در تورکی،احمد در عربی و...اما چرا در شاهنامه به هنگامه اشاره به اسامی ایران باستان کلماتی مطرح می شوند که فاقد هر گونه معنا هستند؟ او از سیصد اسم همچون رستم،منیژه،بیژن و... نام می برد که کوچکترین معنایی را تداعی نمی کنند!
پور پیرار تاکید می کند که او اصلا قصد تخریب قوم یهود را ندارد و بهیچوجه دشمن یهود نیست و می گوید بدون هر گونه حب و بغض نسبت به تاریخ ایران بیائید یافته های تاریخی جدید را بررسی کنیم.
او تاکید می کند: «در کمال تاسف مقامات کنونی جمهوری اسلامی حاضر نیستند به این یافته ها و تحلیلهای جدید تاریخی توجه کنند.به همین دلیل است که وزارتخانه های اموزش و پرورش،فرهنگ و ارشاد اسلامی،آموزش عالی و همچنین صدا و سیما و میراث فرهنگی همه ساکتند!
او می گوید:« از چه روی مقامات جلوی بیان حماسه های دروغین شاهنامه را بعنوان تاریخ نمی گیرند اما مانع از بیان یافته های جدید تاریخی می شوند؟!»
سخنرانی پور پیرار درمیان تشویقهای مکرر بیش از 400 دانشجوی حاضر در سالن به پایان رسید.اما در انتهای سالن جمعی که تعداد آنها کمتر از 30 نفر بود و به زبان فارسی صحبت می کردند بارها کوشیدند تا با فریادها و سوتهای خود نظم سالن را به هم ریزند.در دستان آنها ویژه نامه نشریه تخته سیاه، ارگان انجمن اسلامی دانشگاه زنجان نیز به چشم می خورد که علیه کتابهای پور پیرار نوشته شده و در سطح وسیعی توزیع شده بود.
سپس نوبت به بخش سئوالات حضار رسید. اقای سید حسینی مجری این برنامه جهت هر چه دمکراتیک برگزار شدن اجلاس پیشنهاد شفاهی مطرح شدن پرسشهای مخالفین را به رغم وجود تعداد کثیری از سئوالات مکتوب پذیرفت.
اولین سئوال از آن یک دانشجوی مخالف بود.او با قرائت ایه ای از قرآن کریم به کلمه مجوس اشاره کرد و گفت که به رغم ادعاهای شما قرآن مجوسان یعنی گبرانرا به رسمیت شناخته است.پور پیراربا بیان اینکه قران افصح الکتب است اظهار داشت مجوس به معنی گبر نیست و دلالت بر کسانی غیر از صابئین و اهل ذمه دارد.این دانشجو مجددا پرسید چگونه از تمرکز توجه میراث فرهنگی بر تخت جمشید سخن می گویید که در حال حاضر آنها نسبت به ساخت سد سیوند و نابودی تنگه بلاغی و اثار تخت جمشید بی تفاوتند؟
پور پیرار اظهار داشت از 20 سال پیش در خصوص ساخت این سد در مطبوعات خبر رسانی شده است. اکنون چه شده که طی یک سال گذشته ناگهان بحث خطرات آبگیری سد سیوند از طرف جمعی باستانگرا مطرح شده است؟!
همین دانشجو با تاکید بر تحریف شدن تورات اعلام کرد که پوریم مورد نظر تورات مربوط به بخش تحریف شده ان می باشد.
مخالف دیگری بر سن رفت و با قرائت چند بیت از ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه را کتابی دانست که تاریخ واقعی ایران را ترسیم و بیان کرده است.او با اشاره به آیه روم در قرآن کریم اظهار داشت که ترکیب قرآنی غلبت الروم به معنای تسلط امت اسلام بردو امپراطوری روم وا یران است!
سومین سئوال از طرف فردی مطرح شد که با حمله به سن خود را به تریبون رساند و اظهار داشت که خود شیرازی است و پدر بزرگی 107 ساله دادر که در سن 17 سالگی سوار بر الاغی از کنار مکعب زرتشت گذشته و این بنا را دیده است.شما چگونه مدعی جعلی بودن این مکعب و نو ساز بودن آن طی 65 سال گذشته هستید؟!
پور پیراراظهار داشت شما اصلا به حرفهای من گوش نکرده اید.من می گویم کتیبه های صد سال گذشته جنوب ایران جعلی است.من نمی گویم مکعب زرتشت جعلی می باشد.من مدعی جعلی بودن کتیبه های نقر شده بر روی ان هستم!
این بار یک دانشجوی موافق بر سن رفت.او که به شدت مورد فحاشی مخالفین قرار گرفته بود اظهار داشت : اگر حق گو نیستید لااقل جرات شنیدن حق را داشته باشید. وی با اشاره به اینکه ملتهای اروپایی برای قرنهای متمادی بر اساس فیزیک ارسطوئی زمین را مرکز جهان می دانست اظهار داشت: اقایان مخالف باور کنید که دوران علمی ادعاهای شما سرآمده و زمین شما دیگر مرکز جهان نیست!
این دانشجوی موافق اظهار داشت در میان ما اکنون در این جلسه کمتر کسی است که به دروغین بودن نصب یازده ترجمه از شعر معروف «بنی آدم سعدی » بر سر در سازمان ملل اطلاع داشته باشد! او نتیجه گرفت وقتی بسیاری ازموضوعات قابل مشاهده امروز را برای ما تا به این حد دروغ گفته اند دیگر وای به حال تاریخ ایران باستان!
این دانشجو در پایان در خصوص قدمت و ارزش استوانه معروف به حقوق بشر کوروش سئوال کرد. پور پیرار اعلام داشت: در این خصوص دروغهای بزرگی گفته شده است. جهت تعیین قدمت کل استوانه و یا لااقل بخشهایی از جملات این استوانه نیازمند زمان سنجی فیزیکی هستیم.او همچنین گفت که حتی در صورت فرض صحت این استوانه ،اولین قوانین نوشته شده بشری بسیار بسیار قدیمیتر از تاریخ حضور کوروش است ضمن اینکه مطالب این استوانه نیز به دلیل نگارش از طرف قوم فاتح می تواند امری غیر حقوقی و کاملاسیاسی تلقی شود .
آخرین مخالف به دنبال تهید شدید الحن مسئولین سیمنار در پشت تریبون قرار گرفت. او با تاکید بر بی ارزش بودن کتاب تورات .و نیز بیان جمله ای از ریچارد آرمیتاژ یکی از سیاستمداران آمریکائی در خصوص بربریت پارسیان در عصر کوروش و داریوش، پور پیرار را دشمن پارسیان،پان تورکیست،عرب زده،مامور مستقیم سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل دانست که قصد بی هویت کردن تاریخ ایران را دارد.
با اعلام اتمام وقت از طرف مجری حدود پنج تن از مخالفین وی با نعره های بلند، پور پیرار را مورد فحاشی قرار داده وی را تهدید به حملات فیزیکی مهلکی کردند.
اما بدنبال عکس العمل صدها تن از موافقین پور پیرار این تعداد به همراه جمعی از سمپاتهای خود ضمن قرائت سرود ای ایران مجبور به ترک جلسه شدنداما همچنان در راهروهای وردی ماندند و منتظر پور پیرار شدند.حتی یکی از انان به فیلمبردار سمینار حمله ور شد و او را مورد تهدید و ضرب وشتم قرار داد.
سرانجام به دنبال حضور جدی حراست دانشگاه این مورخ دگر اندیش به بیرون هدایت شد .
پور پیرار در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران حاضر در اجلاس در خصوص علت رفتارهای خشونت امیز معدود مخالفین خود گفت:
این اقایان در حال مشاهده فروریختین بنای شیشه ای عظیمی هستند که طی هشتاد سال گذشته با مکعبهایی از جعل و جهل برای انها ساخته است...به آنها حق دهید که خشمگین باشند!