دیگر ادیان

تارنمای فرهنگی خبری - تحلیل خبرها و نوشتارهای فرهنگی و اجتماعی - زرتشتیان خارج از ایران

Tuesday, April 04, 2006

رابطه سلمان فارسی با اسلام

نامه مهدي فروح بن شخسان به پادشاه ايران

نامه
به سوي: خسرو دادگرپادشاه ناحيه رستمدار كسي كه از نژاد شاهان است
ازسوي: مهدي فروح بن شخسان
نماز و ستايش براي اهورامزداي خردمند كه ما را آفريد و ستايش براي زردشت اسپنتمان (نام خاندان زرتشت). سپاس خداي را كه ايراني هستيم نه غير ايراني، داراي دين بهي هستيم نه بهدين و پيغمبر همه پيغامبران را داريم كه ما را از اهريمن ملعون پاك كرده است و بعد از آن ستايش، مخصوص تست كه از نيكان پاسداري ميكني و ازدين زرتشتي پاسداري ميكني،اميدوارم كه دادار اهورامزدا با نيرو و فره خود تو را ياري دهد. اميدوارم اينگونه باشد.
هدف من از اين نامه اين بود كه مردم گمان مي كنند كه بندگان دين و موبدان آن ناحيه از"دستور دينيار" مرتبه اي از دين زرتشتي"سلمان فارسي" آزرده خاطرند و به او نفرين مي كنند و او را آلوده مي خوانند كه دين پاك مزديسني را نابود كرده و بدانديش شده است و تازيان را براي آوردن دين راهنمايي كرده است، چرا كه ازآنچه اتفاق افتاده آگاه نيستند و نمي دانند كه تا روزي كه از دنيا مي رفت هيچگونه شكي دراو درباره دين مزديسني وجود نداشت. به خدا پناه مي بريم از دست اهريمن پليد و بدانديش و ابتدا آنكه بزرگان دين او را فريب دادند كه درسرزمين يمن محمد كه دين آور اعراب است زيرفرمان "بوهاله منذرتازي"درآنجا زندگي ميكند. بوهاله پادشاه آن ناحيه هيچ چيزي از محمد نديد كه نشانه اي از علم و دانش دراو باشد پس از "دينيار سلمان" خواهش كرد كه به عنوان آموزگاربه تعليم محمد بپردازد، او هم از روي دستورات ديني پذيرفت و طبق تعليمات دين زرتشتي به او دانش و بينش آموخت و او را از نيكي ها آگاه كرد.
و دوم اينكه محمد بزرگ شد و به مدينه آمد و بوهاله كه او را فرزند خوانده خود مي دانست براي او زن گرفت و به او ثروت داد و محمد با ابوطالب و طلحه و عثمان و زبير و عبدالرحمن و عمر و عمار و بلال و ابوذر و صهيب و مقداد و ديگر بزرگان عرب كه داراي پيرواني بودند با هم، هم پيمان شدند و به تاراج و غارت دارايي هاي مردم پرداختند و در اين راه تلاش مي كردند. دستور"دينيارسلمان"كه محمد را ديد و آگاه شد كه او به دزدي و غارت اموال روي آورده است، او را از آن كارهاي زشت بازداشت و برآن داشت كه آييني را برقراركند تا اعراب كه مانند حيوانات وحشي و حشرات موذي هستند را از بت پرستي دوركند و آنان را يكتا پرست سازد و كاري كند كه نامش بلندآوازه شود. محمد وعده همكاري داد و اعتراف به كمك نمود و از آن پيشنهاد شاد شد و از كارهاي زشتش دست كشيد و آنان با كمك "دينيارسلمان" اوستا و فرمانهاي ديني را به زبان عربي ترجمه كردند و به قبيله قريش آموزش دادند. درابتدا آنان خيال كشورگشايي نداشتند و دينشان پيروان زيادي نداشت مگر زماني كه بخت از ما روي گردان شد و بزرگان دينمان فرمان دادار را وارونه كردند و دين را خراب كردند و بدانديش و بد كردار و بدگفتار شدند وموبدان زرتشتي فاسد،بزرگان و پادشاهان كشور را بركناركردند، درغيراينصورت تازيان كي توان و نيرو داشتند كه با پادشاهان ما جنگ كنند؟
زماني كه شاهنشاه پرويز كه روانش در بهشت باد به "بادان" تيره جان پيغام فرستاد كه محمد و همدستانش را به درگاه او بفرستند، از پليدي و ناپاكي اش با او همكاري نكرد و با راه درست و راست با آن مرد تازي (محمد) برخورد نكرد بلكه او را با شمشير تهديد كرد. اگر اينگونه نبود كار به اينجا نمي كشيد. و اگر بزرگان دين مردم كشور را گمراه نمي كردند و مورد آزار و ستم قرار نمي دادند چرا بايد بزرگان ايران در پنهان با اعراب همراهي كنند؟ اگر مردم كشور از موبدان راضي و خشنود بودند هيچگاه اجازه نمي دادند اعراب وارد كشور شوند. و اگر ماهوي سوري ملعون كه اهورامزدا او را مجازات كناد يزدگرد پادشاه ايران را نمي كشت چه كسي تاج و تخت را به تازيان ميداد؟
چه بنويسم؟ چون وقتي خوب نگاه مي كنم مي بينم بيشتر گناه از خودمان است و بخاطر سستي بخت و بدي ستاره و اقبال به اين خواري افتاده ايم.
پيش از اين به خاطر گناهي كه مردم انجام دادند و از جمشيد نافرماني كردند و به بيوراسپ عرب ضحاك پيوستند خداوند پاك مردم را سالهاي زياد در كيفر و عذاب داشت. هم اينك هم گناه روحانيون ديني ما باعث شد كه ساسانيان نابود شوند و انسانهاي پليدانديش(اعراب) برجاي آنها قرار گرفتند. پيش از اين هم خوانده ايد كه از بدي دستوران، ايرانيان چه رنجهايي ديدند. زماني كه داراي داراب را كشتند و پادشاهي از خاندان كيانيان سپري شد سالها ايران، بي نظم و نيكي ماند. بيگانگان بركشورمسلط شدند. از شاهان آن خاندان يكي برخلاف فرمان دين عمل كرد و دخترخود را به زني گرفت ولي دستوران او را مجازات نكردند بلكه به او كمك كردند.
پناه برخدا! آنچه بايستي رخ ميداد رخ داد و خدا را سپاس كه تو هنوز درخاندان خود پادشاهي و نيكان را با شكوه اهورامزدا حمايت ميكني.
از خدا ميخواهم كه تو را تا زمان زياد برحكومت برقراردارد و آنگونه كه مي بينم فر ايزدي هم با اين خاندان باقي نمي ماند، چه اهورامزدا در اوستا و نيز يزدان اينگونه گفته است: وپودحم تويم فرزام نود كاشمرند چم هود زسوف نوركاو سروچيمام هودهام هائم هزتو نافيوا مرفه رمدكاو نمايندله زالدج
هنوز كه سال زيادي از آمدن آنها نگذشته است آئين هاي خود را رها كرده اند و راه و رسم هاي جديد گذاشته اند و به بندگان خدا بدي مي كنند و در روز قيامت از پيامبران شرمنده باشند و خدا آنان را كيفر ميكند.
اين گروه با نام دين به غارت و دزدي اموال مردم مي پردازند و آن را براي خود ثواب مي شمارند و جاي تعجب است كه خود را مسلمان مي دانند و از قبر مردگان (امامان) ياري مي خواهند و به آن نماز خواندن مي گويند، مردي عرب زني را كه دين غير از اسلام داشته باشد تصاحب مي كند، چون او را مي بيند عاشقش مي شود، شوهرش را مي كشد و همخوابگي با آن زن را روا مي داند و مي گويند با هركس كه همدين آنها نباشد بايد جنگ كرد و چون او را بكشند به بهشت ميروند و اگر خود هم در جنگ كشته شوند گمان ميكنند به بهشت مي روند! و با اين كارهاي بد و بي قانون و افكار تباه چنان بنياد بدي گذاشته اند كه نمي توان بازگو كرد.
و اينگونه نمايان است كه با اين كارها زمان زيادي نمي كشد كه اسمي از ايران برجاي نخواهد ماند، زماني كه هرمزان حاكم اهواز را گرفتند و نزد عمر بردند او را وادار كرد كه دين اسلام را بپذيرد. هرمزان نپذيرفت و با فرياد بلند به دين اسلام ناسزا گفت و به اين جهت عمر خواست او را بكشد.
علي از اين كار جلوگيري كرد كه مي گفت كسي كه از نژاد شاهان است را نبايد كشت و عمر از خون او درگذشت. گفت چيزي بخواه تا به تو بدهم هرمزان گفت: ويرانه اي به من واگذار تا آباد سازم. عمر همه ايران را گشت و ويرانه اي در اين كشور نديد. عمر به هرمزان گفت آبادبي از من درخواست كن تا به تو بدهم. هرمزان گفت مي خواستم به تو نشان بدهم كه نياكان من كشور را اينگونه آباد كردند ولي باش تا ببيني كه سالهاي زيادي طول نمي كشد كه از آئين و روش كج تازيان و اين شيوه پستتان آبادي دراين كشور نمي ماند. و در اين زمان خواسته و گفته هرمزان ديده ميشود.
خود را بزرگتر ميدانند و بدي و ستم مي كنند و محمد كه درگذشت همه آئين هاي او را به كناري گذاشتند و عمر، مردم را به كشتن و نابودي داد تا مردم از روي ترس به دين آنان وارد شدند.
و با اين همه در زمان حكومتشان "فاطمه" دختر پيامبرشان را فنا كردند، پهلويش را شكستند و بچه اش را كشتند و خواسته محمد را كه در زمان مرگ براي علي فرمانروايي خواسته بود بيهوده كردند و با فرياد بلند گفته هاي محمد را ياوه شمردند و با راهنمايي علي، عثمان را نابود كردند و معاويه كه از بستگان عثمان و فرمانرواي شام بود بر عليه علي كه پسرعموي محمد و دامادش و جانشين او و انساني بسيار دانا بود شورش كرد و او را به كشتن داد و يزيد پسر معاويه، حسين و عباس و پسران علي را كشت.
اينك اعراب بسيار آشفته اند. قانون هايي كه دين آورشان گذاشت شايسته بود و در كتابي كه به نام قرآن مي خوانند و گمان مي كنند كه از سوي خداوند آمده است كه "دينيار سلمان" در درست كردن آن دست داشته است و بسياري از رسوم دين بهي (زرتشتي) در آن ستوده شده است و در آن جشن هاي نوروز و مهرگان و گهنبار ستايش شده و پيغمبر خدا (زرتشت) را ستائيده و خود محمد و علي در همه جا از فارسيان ستايش كرده اند و روشهاي ما را ستوده اند. چنانكه محمد گفته است بزرگان خود را واداركنيد تا به شيوه پارسيان عمل كنند و ديگر اينكه اگر علم به آسمان رود مردي از مردم پارس آن را مي يابد و محمد هميشه به اين افتخارميكرد كه در زمان پادشاهي عادل زندگي كرده است و اساس كتاب قرآن بر سه چيزاست:
يكي خداشناسي كه برداشتي است از خدا شناسي اوستا كه بي هيچ تغييري به زبان تازي ترجمه كرده اند. چنانكه عبارت اوستايي "هوزاميم فه مزدان هزهزماس و زماس هرشيور هرديور" را "قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر حاسد اذا حسد" و " قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس من شر وسواس الخناس الذي يوسوس في صدور الناس من الجنه و الناس" برگردانيده اند و عبارت اوستايي "فه شيد شمتاي هرشنده هرششگر زمريان فراهيدور" را "بسم الله الرحمن الرحيم و بيش از اين مثال فراوان است.
برخي از قوانين دين اسلام با عقل و دانش مطابقت ندارد. يكي از آنها اينكه آنان تا چهار زن عقدي مي گيرند و معلوم نيست كه تا چه زماني آنها را نگه ميدارند و هرچه بخواهند به نام صيغه زن ميگيرند و در مقابل پول او را به مالكيت خود درمي آورند و زماني كه مدت صيغه به پايان برسد او را از خود دور ميكنند و زن عقدي خود را هم هرگاه كه نخواهند بي هيچ دليلي رها ميكنند كه به آن طلاق مي گويند. اين كار بسيار زشت است كه مرد زن خود را در آغوش ديگران اندازد و از خود دور كند. با اين حال اين از آن بهتر است كه تازيان تا قبل از اين، روشي براي زناشويي نداشتند و مانند جانوران با هم آميزش مي كردند. و همين كه شصت من آب اگر در جايي باشد شايسته مي دانند كه صد نفر براي غسل در آن برود. اگرچه اين كار نيكو نيست، اما چون در بين تازيان آب كم است و كساني كه در سرزمين عرب زندگي مي كنند بدن خود را سالي يكبار هم نمي شويند، اين رسمي نيك است. و ديگر اينكه داستان و سرگذشت هايي كه از تورات و انجيل شنيده و يا هر افسانه اي كه از هر كس شنيده اند در قرآن نوشته اند. چرا كه داستان سرايي در بين اعراب اهميت زيادي دارد و بيشتر مردم سرزمين اعراب پيرو عيسي هستند و غيراز اين كتاب قصه و داستاني ندارند و به دنبال دانش نميگردند. به هر حال قرآن اوليه كه نگاشتند به اين اندازه ناپسند و زشت نبود اما چون بعداز آوردن دين به فكر فرمانروايي و كشورگشايي افتادند و عثمان بجاي محمد برحكومت تكيه زد با حرص و آز و طمع قرآن را جمع آوري كرد و قرآن پيش از اين را كاملا سوزانيدند و از نو قرآني ساختند و عثمان آن قرآن را در بين مردم رواج داد كه هم اينك مردم آن را مي خوانند. نيكويي هايي كه از دين زرتشتي درآن بود از آن بيرون كردند و ديگر براي آنها ارزشي نمانده است. واين يزيد كه هم اينك فرمانروا شده است، راه ظلم و ستم را برگزيده و بسيار ستمكار است. براي شما پيام ميفرستد كه از او پيروي كنيد. از او اطاعت نكنيد چرا كه بسيار گناهكاراست و از خدا برگشته است و بزرگان دين خود را كشته است ومن بنده براي آگاهي و اطلاع آن پادشاه عادل و همه روحانيون و نيكان سرزمين رستمدار اين را مي گويم كه "دينيار سلمان" دين زرتشتي را رها نكرده و برآيين نياكان معتقد بود و ازمحمد نامه گرفته بود كه اين نامه ازگفته هاي علي بود و يك نسخه از آن را براي هرمز هم فرستاده ام. و "دينيار سلمان" هم از عمر نامه اي گرفته است كه اگر تازيان به كشور ايران وارد شوند در دين زرتشتي ويراني و خلل وارد نسازند و با آن دين كاري نداشته باشند ولي آنان پس از ورود به ايران آن عهد و پيمان را زيرپا گذاشتند و مردم را به دين تازي يعني اسلام فراخواندند و موبدان را كشتند و آتشكده هاي ايران را ويران و خراب كردند كه اهورامزداي بخشنده آنها را كيفركناد.
و براي آرامش بهرام شادپور كه از نژاد آذرباد است و ديگر دستوران كه از دين رويگردان نشده اند چنين پيمان نامه اي (آسيب نزدن به دين زرتشت) از علي گرفته ام كه هر سه نامه (نامه اي كه از محمد، عمر و علي گرفته شده) به همراه اين نامه در خزانه آتشكده حفظ كنند، شايد روزي به كارآيد. و دستور دهيد كه موبدان و دستوران، مردم آن سرزمين را از دين زرتشت آگاهي دهند و براي نيكان از خداوند آسايش خواهند و براي برادر من "سلمان" از خداوند طلب آمرزش كنند و درباره او سرزنش و بدگويي نكنند تا خداوند آرزوها را روا دارد. پس به كام يزدان باشي.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home